سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گل من ، زندگی من ، مریم من

دانشجویی، بر هر مسلمانی واجب است . هان ! خداوند، جویندگان دانش را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

u کل بازدیدها : 5502

u بازدیدهای امروز : 0

u بازدیدهای دیروز : 0

u  RSS 



u خانه
u مدیریت
u پست الکترونیک
u شناسنامه

چهارشنبه 86/10/19 ساعت 11:45 عصر

i تقدیم به تمامی عشاق مخصوصا اونایی که عشقشون دو طرفه است

 


نوشته شده توسط: امیر

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

چهارشنبه 86/10/19 ساعت 11:27 عصر

i داستان من (1)

 

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود مثل همیشه همه کارهای خودشون رو انجام می دادن البته به قول مریمم بجز آدم الافی مثل من که هوای عشق و عاشقی زده بود به کلم .

 

منم مثل همه داشتم زندگی می کردم و روزای زندگی ام رو می گذروندم .

نه هدفی نه انگیزه ای و نه عشقی .

 

یه روز که یکی از بهترین روزای زندگی من بود رفتم تا از مغازه دوستم که لوازم آرایش فروشی داشت یه کف ریش بخرم . آخه بنده خدا تازه داماد شده بود و فکر کردم که بهتره برم مغازه اون بخرم تا از سوپری سر کوچه !

راه افتادم و رفتم ، بدون اینکه حتی ذره ای به اتفاقات مهمی که تا چند دقیقه دیگه قرار بود برای من بیفته فکر کنم .

اون روز ساعت 9 شب سال تحویل بود و منم چون تمامی فامیلهای دور و نزدیک بعد از چند سال اومده بودن خونه ما فرصت بیرون رفتن رو بدست نیاورده بودم تا ساعت 10 صبح .

لباسام رو پوشیدم و اومدم بیرون . وارد مغازه دوستم شدم . توی پاساژی تو مرکز شهر بود . سلام و احوال پرسی کـردم و چیزایـی رو که می خواستم ازش گرفتم و چون عجله داشتم می خواستم خداحافظی کنم و سریع بیام از مغازه بیرون و برم .

یه دفعه نگام افتاد به مغازه روبرویی که ویترینش رو با روزنامه پوشونده بودن تا کسی داخل رو نبینه .

حس کنجکاوی داشت می کشتم . برگشتم پیش دوستم و ماجرا رو ازش پرسیدم .

گفت تازه اومدن و قبلا مغازه شون توی کوچه کنار پاساژ بوده . این رو که شنیدم خیلی تعجب کردم و هی از خودم می پرسیدم کی توی اون مغازه هست ؟ و چرا تا به حال من اونا رو ندیده بودم . آخه من رفت و آمدم اون اطراف زیاد بود .

بگذریم .....

 

از اونجایی که همه ویترین و در مغازه رو با روزنامه پوشونده بودن و نمی شد دید که توی مغازه چه کسی یا کسانی هستند . ناامید شدم و از دوستم خداحافظی کردم غافل از اینکه تا چند ثانیه دیگه چه اتفاقی برای من می افته .

از مغازه که اومدم بیرون ناغافل نگام روی یه روزنامه مونده بود که یه دفعه گوشه روزنامه افتاد و من ......

می تونم هزاران جمله درباره اون لحظه بنویسم . می تونم ثانیه به ثانیه اش رو شرح بدم .

القصه من مریمم رو دیدم . گل در مقابل لطافتش ، ظرافتش و زیباییش رنگ از صورتش می پرید چه برسه به من که جلوی اون غیر از خار کم ارزشی چیزی نیستم . نمی تونستم تکون بخورم . وایستاده بودم و داشتم داخل مغازه رو نگاه می کردم . به موجودی خیره شده بودم که زیباترین چیزی بود که تا بحال دیده بودمش و می شد توصیفش کرد . وای خدا !!!

نه حرفم رو پس می گیرم . توصیف نشدنی بود . به خدا اغراق نمی کنم ، زیبایی بی نهایتش و اون صورت معصومش همراه با صفا و سادگی تو صورتش منو بی اختیار به خودش جذب می کرد .

با پوشونده شدن دوباره ویترین به وسیله یه دختر دیگه که اونم تو مغازه بود و بعدها فهمیدم خواهر مریمم هست به خودم اومدم . فهمیده بود که من دارم به مریم نگاه می کنم . برق منو گرفته بود ، نمی تونستم حرکت کنم .

سعی کردم ، راه افتادم . تو راه دائم صورتش جلوی چشمام بود . داشتم می رفتم غافل از اینکـه خودم رو اونجا جا گذاشتـم دور و دور تر می شدم و با هر قدم که دور تر می شدم بی تاب تر می شدم .

هنوز حتی اون منو نمی شناخت حتی مطمئن نبودم تا بحال منو دیده باشه ولی نسبت به اون احساس مسئولیت می کردم . شیرین بود برام . یه احساس جدید ، یه مسئولیت جدید .

اون لحظات قشنگ گذشت و روز 29 اسفند هم تموم شد و من 13 روز آینده رو دائم تو فکر دختری بودم که از شکاف روزنامه دیده بودمش و بعدها فهمیدم اسمش مریم . *** مریم من ، گل من ***  


نوشته شده توسط: امیر

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******

چهارشنبه 86/10/19 ساعت 10:40 عصر

i مریم من ، عشق من

 

 

 


نوشته شده توسط: امیر

نوشته های دیگران ()

*******

************

*********************************

************

*******


i لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تقدیم به تمامی عشاق مخصوصا اونایی که عشقشون دو طرفه است
داستان من (1)
مریم من ، عشق من

*********************************

********************

:: درباره من ::

گل من ، زندگی من ، مریم من
امیر
آهای عالم من عاشقه ...... آره من عاشقتم مریم خوشبو ترین گل زندگیم زیباترین مخلوق خدا

********************

:: لینک به وبلاگ ::

گل من ، زندگی من ، مریم من

********************

:: فهرست موضوعی یادداشت ها ::

داستان من .

********************

:: خبرنامه ::

 

********************

پارسی بلاگ ، پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ